گفتم: نه
شبيه ِ هشياري ِ زودگذري در شبانههاي مستي
گفتم:نه
به عشق ِ لحظههاي دلتنگي ِ نبودنات
و تمام ِ ثانيههايي که قرار است براي تو خون گريه کنم:
تنها !
خيلي جو احساساتي شد، نه؟
زيادي امتحان دارم
اينقدر که کلمهها فرصت ِ جاري شدن ندارند!
بهه منم نشستم با کلمهها چهلتيکه درست ميکنم.
پووففففففف
آدم دلش ميخواد بالا بياره
ببين
مبارک باشه
خب؟
عروسي ِ تو مبارک
من ياد گرفتهام با خاطرهي دستهاي توي جيبات عشقبازي کنم.
!