.:Me With You:.
Tuesday
 
خب
ما اصلاً رفته بوديم خونه‌ي دخترها که من و راضيه و نرگس بشينيم Table هاي پروژه‌ي access رو طراحي کنيم.
نيم ساعت قبل از رفتن، من کز کرده بودم گوشه‌ي لحاف‌ها و ضبط ِ ليلا روي سينه‌ام بود و هزار و هزار بار اون آهنگ رو گوش مي‌کردم، نرگس و راضيه هم داشتن با ليلا و نازي show نگاه مي‌کردن.
پيش‌بيني: ... حرفام تموم مي‌شه و به استاد مي‌گم اين بود شرح فعاليت‌هاي ما در هفته‌ي گذشته!

موهام رو کوتاه مي‌کنم.
به مامان مي‌گم خيلي ريزش مو داشتم
به هدا مي‌گم شامپوئه گرون بود گفتيم يه کم صرفه‌جويي کنيم
خودم فکر مي‌کنم
از اون تيک‌هاي عصبي ِ ناشي از نبودنت

کوتاه مي‌کنم
خيلي کوتاه مي‌کنم
بعد مي‌شينم
حيره مي‌شم به خودم توي ِ آينه
به دختر ِ توي آينه
و مي‌شکنم
ساده مي‌شکنم

شب بود
حدود ِ نه و نيم – ده
هدا کلاس داشت
من تنها بودم
يادم بود که براي چي موهام رو کوتاه نکرده بودم و فکر کردم ديگه ضرورتي نداره
قيچي رو برمي‌دارم
قيچيه به زور کاغذ مي‌بره!
دست مي‌کشم به موهام
و از بالاي گردن قيچي مي‌کنم ..
يه عالمه مو مي‌ريزه روي کتاب ِ اسمبلي

آهاي خوشگل ِ عاشق
آهاي عمر ِ دقايق
آهاي وصل ِ به موهاي تو سنجاق ِ شقايق
آهاي اي گل شب‌بو
آهاي گل ِ هياهو
آهاي طعنه زده چشم تو به چشماي آهو
دلم لاله‌ي عاشق
آهاي بنفشه‌ي تر
نکن غنچه‌ي نشکفته‌ي قلبم را تو پرپر
من که دل به تو دادم
چرا بردي ز يادم
بگو با من ِ عاشق
چرا برات زيادم
آهاي صداي گيتار
آهاي قلب ِ رو ديوار
اگه دست توي دستام نذاري، خدانگه‌دار
دلت ياس ِ پر احساسه آهاي مريم نازم
تا اون روزي که نبضم بزنه، ترانه‌سازم
برات ترانه سازم
تو آهنگي و سازم
بيا برات مي‌خوام از اين صدا قفس بسازم
آهاي خوشگل ِ عاشق
آهاي عمر دقايق
آهاي وصل ِ به موهاي تو سنجاق شقايق
آهاي اي گل شب‌بو
آهاي گل هياهو
آهاي طعنه زده چشم ِ تو به چشماي آهو
دلم لاله‌ي عاشق
آهاي بنفشه‌ي تر
نکن غنچه‌ي نشکفته‌ي قلبم را تو پرپر
من که دل به تو دادم
چرا بردي ز يادم
بگو با من ِ عاشق
چرا برات زيادم
آهاي صداي گيتار
آهاي قلب ِ رو ديوار
اگه دست توي دستام نذاري، خدا نگه‌دار ..

با ضبط ِ درب و داغون ِ ليلا گوش مي‌دادم و بغض تا نوک ِ چشمام اومده بود
گفت اگه مي‌خواي نوار رو ببر، گفتم ديروز گرفتم‌اش.

تو مي‌گي: پسر مي‌خواد دختر رو بندازه بيرون و کليسا رو به آتيش بکشه
من هزار بار توي ذهنم مياد که بگم دختره خودش مي‌ره
بعد فکر مي‌کنم
اينم اون ازخودگذشتگي ِ معروف ِ عاشقيه
که دختره بره چون پسره نمي‌خواد
بعد ياد ِ حرف سيمين مي‌افتم
و براي بار هزارم پوزخند ِ تلخ مي‌زيم
فکر مي‌کنم درست مي‌گفتي
وقتي پسره به اين صراحت عنوان کنه که نمي‌خوامت
دختره هر چقدر هم بخواد
نمي‌گه
نمي‌گه
نمي‌گه

اين‌دفعه کي بود که خراب کرد؟
من بودم
اين دفعه هم من بودم
بعد از يه باريکه از اون خوددرگيري‌هاي شديد
تو گفتي بهت خوش نگذشته
من
دلم شکست
ش
ک
س
ت

طبق ِ معمول بعد از اين جمله سه چهار بار توي ذهنم مي‌گم: مهم نيست، مهم نيست، مهم نيست ..

حالا
من دوباره نمي‌دونم چي مي‌شه
يا چي بايد بشه
فقط
مي‌دونم که
دوستت
د
ا
ر
م
 
Comments: Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]





<< Home
Going in is not really going in. It's simply stopping going out... and suddenly you find yourself in...

OSHO

Archives
May 2004 / June 2004 / July 2004 / August 2004 / September 2004 / October 2004 / November 2004 / December 2004 / May 2005 / June 2005 / January 2010 /


Powered by Blogger

Subscribe to
Comments [Atom]