دروغگو
من حوصله ندارم
چه دنياي کوچيکيه
دختر ِ آقاي ق. مياد از من کتاب بگيره
بعد دوست ِ دوست دختر ِ فريد هم باشه !
همينجوري جلوي دخترش گفتم آخي و خوب که يادم موند جلوي قربون صدقه رفتنمو بگيرم
سرده
نميدونم چي شد آخرش
آخرش در رو براي الاغه باز کردن يا نه
با الاغه قراره اينجا پارک کنه يا نه
آدم ياد ميگيره چيزي براش مهم نباشه
ساعت بيست دقيقه به يک
توي تاکسي
خدا خدا ميکردم منتظر بموني
ببين
آدم دور و بر خودشو شلوغ ميکنه و انتظار ميکشه هنوز اما
يعني
شلوغ ميکني که انتظار نباشه
بعد هنوز هست
ميدونم بايد يه کاري بکنم
ولي لامصب اينروزام خالي ِ خاليه.
به اون آيه هم دارم اعتقاد نميارم !
چطوره ..
هي دختره
چطوره بشيني برنامهي سي رو بنويسي و مخ استاد رو بزني ؟
يا حتي
يا حتي
اصلا پا شو درس بخون
بد نيست
فردا
ميان ترم برنامه نويسي
تو
اينجا
من
خدا ميداند کجا
نه
ديگر حتي خدا هم نميداند.
لعنت.