اول صبحي بعد از يک بيدار باش ِ پنج ساعت و نيمه، فال ميگيرم
دست از طلب ندارم تا کام ِ من برآيد
يا تن رسد به جانان يا جان ز تن برآيد
بابا کوتا بيا.
نخيرم
من خيليام خوبام
هيچام تا جان ز تن درآيد نيست
اصلاندشم
الان بيتفاوتيه مطلقه
اينقدر کيف داره
فقط درحال حاضر دوتا سوال هست که جواب ميخوام
ولي هيچ وقت ِ خدا قرار نيست پرسيده بشن
عجب .. !
یه شب مهتاب، ماه میاد تو خواب
من و می بره از توی زندون
مثل شب پره با خودش بیرون
می بره اونجا که شب سیاه
تا دم سحر شهیدای شهر
با فانوس خون جار می کشن
تو خیابونا، سر میدونا
عمو یادگار، مرد کینه دار
مستی یا هوشیار، خوابی یا بیدار
مستیم و هوشیار، شهیدای شهر
خوابیم و بیدار، شهیدای شهر
آخرش یه شب ماه میاد بیرون
از سر اون کوه، بالای دره
روی این میدون، ماه میشه خندون
یه شب ماه میاد