چقدر خوب ميفهمي تو
گفتي سال ِ چهاردهمه که همديگه رو ميشناسيم.
گفتم چهارده سال از عمرم رو با تو گذروندم.
گفتي چهارده سال از عمرم رو با تو تلف کردم.
و خنديديم.
چقدر خوب ميفهمي تو
غصههايم را تنها به توست که ميگويم.
از همه دور افتادهام
يک جزيره
با يک واکيتاکي که سر ديگرش در دستهاي توست!
صبح روبهروي نظام وظيفه شلوغ ِ شلوغ ِ شلوغ است.
من ياد ِ مسافر ِ تو ميافتم.
خبري نيست.
بغض دارم.
انگار که کابوس ِ بدي ديده باشم و بلند بخواهم بشوم و اشک امان ِ نفس کشيدنم ندهد.
همينطور مينويسم به اميد ِ خالي شدن
اثري نيست.
جيگرتو دختر!!!!!
زنگ زده ميگه فردا کلاس ِ آمار تشکيل نميشه.
دلم ميخواد ببوسماش.
از خدا ميخواستم اين تعطيلي بيخبري رو
اين روزها که همهاش دويدن بوده
امروز که همهاش کابوس بوده
من ميترسم
من براي تو، براي حضورت، براي زندگيات، براي خوشبختيات ميترسم.
فايدهاي هم ندارد اما
قرص ِ LD براي تقويت ابرو
ميگويد زشت نيست من بروم قرص ضد بارداري بگيرم؟
آن يکي تکه ميپراند که بگو براي مادرم ميخواهم
من خندهام ميشود هقهق و دست ميگيرم جلوي دهان که يعني سرفه است
هي آدمها
من دارم به همهتان دروغ ميگويم
و نميفهميد
نميفهميد
نميفهميد
که اين وحشت
که خورد ميکند وجودم را
از
...
شاعر؟
نبودم
نيستم
دوستت دارم
و
...
همين.